امیر عشق همیشه امیر میآید...
مرتضی امیری اسفندقه
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را |
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را |
|
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور |
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را |
|
با صد هزار جلوه برون آمدی که من |
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را |
|
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد |
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را |
|
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین |
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را |
|
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری |
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را |
|
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم |
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را |
|
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من |
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را |
|
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند |
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را |
|
زیبا شود به کارگه عشق کار من |
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را |
|
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی |
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را |
|
با خیل غمزه گر به واثاقم گذر کنی |
میر سپاه شاه صفآرا کنم تو را |
|
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور |
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را |
|
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت |
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را |
فروغی بسطامی