خانه
عناوین مطالب
تماس با من
اشک ابر
اشعار زیبا ی شاعران معاصر
اشک ابر
اشعار زیبا ی شاعران معاصر
جدیدترین یادداشتها
همه
قدیر خم
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
رو به غروب
خوش نشینان ساحل بدانند...
[ بدون عنوان ]
بایگانی
مهر 1394
3
شهریور 1394
2
جستجو
Powered by Blogsky
رو به غروب
ریخته سرخ غروب
جابهجا بر سر سنگ
کوه خاموش است
میخروشد رود
مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود
سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره میگذرد
جلوهگر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند
جغد بر کنگرهها میخواند
لاشخورها سنگین
از هوا تکتک آیند فرود
لاشهای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
تیرگی میآید
دشت میگیرد آرام
قصهی رنگی روز
میرود رو به تمام.
شاخهها پژمرده است
سنگها افسرده است
رود مینالد
جغد میخواند.
غم بیامیخته با رنگ غروب
میتراود ز لبم قصهی سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب
سهراب سپهری
جمعه 3 مهر 1394 ساعت 13:44
0
لایک
نظرات
0
+ ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.